هرگز نمي توانم فراموشت کنم

هرگز نمي توانم فراموشت کنم... و فقط مي توانم بگويم: آنکه را دوستش داريم همه حقي بر ما دارد.حتي حق آنکه دوستمان نداشته باشدونمي توان هيچ رنجشي از او بر دل گرفت بلکه تنها بايد از خود رنجيد که چرا تا به آنقدر کم شايسته محبت بوديم که دوست ما را ترک کند. واين خود درديست کشنده

 

زخم ها يم را به تو پيشکش مي کنم.اين بهترين چيزي است که زندگي به من داده است

سخت است هنگام وداع ؛ آنگاه که در مي يابي چشماني که در حال عبور است ، پاره اي از وجود تو را نيز با خود خواهد برد

عاشق هرکس شدم او شد نصيب ديگري *دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجري* من سخاوت ديده ام دل را به هرکس مي دهم *شرم دارم پس بگيرم آنچه را بخشيده ام

 

آدم شايد بتونه مثل قطره اشكي كه از چشماش ميافتن بعضي ها رو از چشماش بندازه ولي هيچوقت نميتونه جلوي قطره اشكايي كه با رفتن بعضي ها از چشماش مي افتن رو بگيره

هيچ کس اشکي براي ما نريخت ...هر که با ما بود از ما مي گريخت ...چند روزي ست حالم ديدنيست... حال من از اين و آن پرسيدنيست... گاه بر روي زمين زل مي زنم... گاه بر حافظ تفاءل مي زنم... حافظ ديوانه فالم را گرفت... يک غزل آمد که حالم را گرفت: ... ما زياران چشم ياري داشتيم... خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: شعر 2 ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 20:55 | نویسنده : امیرعباس |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.